دل تنهام ....

 

 

بازم مثل همیشه قطره اشک روگوشه چشمم سنگینی می کنه

 

قطره ای که دوست داره از گوشه چشمم بیوفته پایین

 

و روی صورتم سرسره بازی کنه

 

قطره ای که به محض پایین آومدن از صورتم ناپدید میشه و صورتم و

 

با کوله باری از غم تنها میزاره

 

قطره اشکی کوچک با دلی بزرگ اما عمری کوتاه

 

قطره ای که تمام غم و غصه دلم و با خودش می بره

 

و دیگه چیزی برای دلم نمیزاره

 

ای کاش چروکی روی صورتم بوجود بیاد و برای همیشه قطره اشک

 

و روی صورتم نگه داره.........

 

میخوام تو تنهایی دلم باغی سوت و کور بوجود بیارم

 

باغی با درختای غمگین و ساکت مثل دلم

 

با یه نیمکت برای دو نفر من و تو تنها

 

من و تو تنها کنار هم روی نیمکت تنهایی دلم

 

میخوام حرفای دلمو بریزم واست بیرون

 

حرفایی که مثل یه بغض گلومو می فشاره

 

حرفایی فقط برای تو

 

برای تو که تو دل تنهام پا گذاشتی

 

برای تو که کنارم روی نیمکت تنهاییم نشستی و نگاهم میکنی

 

برای تو که منتظر شنیدن حرف دل منی

 

برای کسی که تو دل تنهام فقط اون می تونه پا بزاره...... 


 

نظرات 1 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 16 دی 1389 ساعت 15:26 http://1w1p.blogsky.com

سلام
قشنگ می نویسی
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد