می شود از عشق گله ایی نداشت ؟

می شود از چشمان انتظار امید نداشت ؟

می شود از التهاب دل حرفی نزد؟

می شود هیچ نگفت و ساکت ماند ؟

فقط ادامه می دهم روزهای بی تو بودن را . . .

می پرسی چگونه ؟

می پرسی دلتنگی ها را کجا پناه می دهم ؟

می پرسی تشویش های بی صدا را چه کرده ام ؟

می پرسی که نگاهای ساکت مانده را به که سپرده ام ؟

می پرسی حالم خوب است ؟

آری خوب خوب . . .

آنچنان که دیگر چشمان منتظرم خشک شده است .

و آرزو را در چهارچوب زمان محبوس ساخته ام .

آری خوب خوبم    .      .       .     تو چگونه ایی

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 18:16 http://spantman.blogsky.com

سلام رویا خانوم خوبین؟
احساست و خوب بیان کردی
حالا یک سوال
اون کسی که براش می نویسی الان کجاست؟

یه دوست چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 18:42

چه شعر قشنگی....

هادی پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 16:31 http://rahibeaseman.blogsky.com/

مطلب بس دلنشینی بود
ایام به کام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد